روز دوشنبه ای که گذشت قرار گذاشتیم با مامانت که جمع شیم خونه آقاجون که من ببینمتون...
تو رفته بودی مدرسه، عصر بابات تو رو از مدرسه آورد، من درو برات باز کردم عروسک کوچولو.... تو اون لباسای بامزه، یه کوچولوی دوست داشتنی و صدالبته شیطون بلا.... مثل سادگي گل...
برچسب : نویسنده : dmanoava4 بازدید : 111